122

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

این روزا سرمون شلوغ بود محرم و هیات داری و منم که سنگین تر از همیشه بودم و کل این مدت خونه ی مامان بودم.. برادر جان هم بخاطر این ایام اومده بود ایران و باعث شده بود که بیشتر از قبل دور هم باشیم... دیروز من و یار تو دلیم روز پر از استرسی رو داشتیم چون من برای پایان نامه ارشدم میخواستم دفاع کنم ففر جونم بخاطر این موضوع صبح دیرتر رفت سرکار و موند کنارم تا قوت قلبی باشه برام.. چقدر بودنش رو دوست دارم.. خواهرم و مامانم هم فقط داشتن صلوات میفرستادن هرچند اونجوری که دوست داشتم اصلا پیش نرفت اما خب بالاخره نمره رو گرفتم و این پرونده بسته شد.. دو روز دیگه مونده تا به دنیا اومدن ماهور هم ذوق دیدن روی ماهشو دارم هم دلم برای این تکون هایی که داره تنگ میشه... دو روز دیگه تولد ففر جونم هم هست قرار تاریخ تولد پدر و دختر اگه خدا بخواد تو یه روز باشه 122...
ما را در سایت 122 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fafashad بازدید : 82 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 13:19

ماهور قشنگ من در تاریخ 2 شهریور 1401 ساعت 9:30 دقیقه صبح چشم به این جهان گشود و بزرگترین عشق دنیا رو تو قلب من و باباش گذاشت... تازه میفهمم وقتی مسگن وقتی مادر میشی انگار قلبت بیرون بدنت میزنه یعنی چی... به قول ففر جونم احساسم قابل توصیف نیست... دیروز هم ناف ماهور جونم افتاد و دخترم راحت شدخدایا به حق همین اذانی که داره پخش میشه هر کسی که در حسرت بچه اش، دلش رو شاد کن... خدایا عاشقتم و ازت بخاطر این همه عشق ممنونم... خدایا دوست دارم خیلی زیاد + نوشته شده در پنجشنبه دهم شهریور ۱۴۰۱ ساعت 13:8 توسط بی نام  |  122...
ما را در سایت 122 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fafashad بازدید : 54 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 13:19

توی همه ی ثانیه های این روزهایی که با ماهور داره سپری میشه خدا رو میشه بیشتر از قبل حس کرد کودکی که هیچ کس جز خدا امکان خلقش رو ندارهبا کلی مشکلات و درد جسمی دست و پنجه نرم میکنه تا بزرگ بشه ماهور من تا دو ماه اول از دل درد و کولیک خیلی اذیت بود به قدری که گاهی وقتها چونبرای دردی که میکشید نمیتونستم کاری کنم میشستم و پابه پای ناله های اون گریه میکردم تنها کاری که ازم بر می اومد این بود که هر دکتری که میگفتنخوبه میبردم و همه با آسودگی میگفتن طبیعی و باید زمان بگذره تا درست بشه و واقعا هم همینجوری شد .. روزی که برای یه مشکل دیگه بردمش دکتر ونمیدونم چی شد که یهویی گفتم سینه اش خس خس میکنه و گاهی وقتها هم سرفه داره دکتر تا معاینه اش کرد گفت بلافاصله باید ببرید و بستریش کنیداون روز حس میکنم تو تونل هوا گیر کردم نمیدونستم چرا دکتر اینجوری میگه متاسفانه چند دکتر دیگه هم همین نظر رو داشتن . خداروشکر بستری طولانیمدتی نداشت و تنها 7 ساعت تو بیمارستان مفید موند بخاطر برونشیت و عفونتی که وارد ریه اش شده بود بخور درمانی کردن و با سرم و آمپول خیلی بهتر شدموقعی که آنژیو کت بهش وصل کرده بودن ففر جونم اومد بالا سرش و ازش سوال کرد ماهور جونم چی شده بابا و هیچکس ممکن باور نکنه این بچه دو ماهه چجوریبا آهنگ خاصی انگار داشت برای ففر توضیح می داد که چی شده خداروشکر اون روزهم تموم شد و ماهورم سلامت شدچهارشنبه گذشته واکسن چهارماهگیش رو زد و من بیشتر از همیشه استرس واکسن رو داشتم طاقت گریه کردن ماهور رو اصلا ندارمبخاطر شرایط پیش اومده برامون و فشار مالی که بخاطر تعویض خونه بهمون اومده مجبور شدم ماهور رواز سه ماهگی خونه پیش خواهر و مادرم بزارمو بیام سرکار، روزا اینجا جسمم هست و روحم تو خونه پیش ماهو 122...
ما را در سایت 122 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fafashad بازدید : 79 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 13:19